داستانمسجدسلیمان و شرکت نفت
امروزنوشتن در باره "جنوب" و مخصوصاًنفت به صورت داستان تقریباً تبدیل به یک مد شده است.جنوب اکنون به موضوعی شیءشده در موزه موضوعات جذاب و غریبپسندی کهاز سرزمینهای دور دست و نادیده سخن میگویند،بدل گشته است؛ جنوبی با درختهای نخل، زهمماهی و دریا و شرجی و رودخانه کارون و پلمعلق و غلو و عبدو و شیرو و گرگو و دیالوگها پر از "منو و تو" ، "سیتو" و "پَه چه" و از اینقبیل. گویی نویسنده مؤلفههای نظیرگیری درصندوقچه مشترک زبانی در اختیار دارد و هر بار مثل دیگر نویسندگانی که به این گنجیهدسترسی دارند، مشتی کلمات و تصاویر و عبارت از پیشآماده را برمیکشد و میکس میکند و داستانی جنوبی مینویسد و فراموش نمیکتد کهبوی نفت را نیز از خللو فرج داستانش جاری کند . چه بهتر که پالایشگاههای داستانشچند سوت کشدار هم بکشند تا معلوم شود که او برای خواننده سنگتمام گذاشته است.
اما در لالی» بهرام حیدری خبری از این مؤلفهها نیست. چیزی ازپیش آماده در اختیار نویسنده نیست. نویسنده به این فکر نمیکند فضا را چگونه توصیفکند، از چه صداهایی استفاده کند، چه نامهایی را به کار بگیرد که فضای موعود جنوبرا برای خواننده جنوبپسند بیشتر تداعی کند. لالی حیدری منزلگاه بادهای سرخ، بادآتشین، گرمای طاقتسوز و مستاصلکنندهای است که امان از آدم میبرد ، سست و بیحالاش میکند. باد گرمی است که فانوسها را کور میکند. همچونخود وزش ظلمت که در سراسر لالی» میوزد. از داستان اول"ناهار فردا کباباست" تا آخرین داستان آن تا گلمحمد و آقای مرادی؛پیدا و پنهان.
تکهای از مقالهام در باره نفت و داستان که در مجله "سینما و ادبیات " منتشر خواهد شد.
داستان ,نفت ,نویسنده ,جنوب ,میکند ,و ,از این ,در باره ,است که ,در اختیار ,به این
درباره این سایت